#آرتین
* مثل اینکه این بار همه چیز واقعی بود! حتی تفنگ و گلوله هایش *
دو تا برادر که به هم می افتادند خانه را روی سرشان می گذاشتند . آرتین عاشق روزهای تعطیل بود . همه خانواده دور هم بودند و برادرش هم ور دلش . صبح تا شب یک دل سیر با هم بازی می کردند. آرتین تفنگ زیاد دیده بود . خودش هم داشت . از آن تفنگ الکی ها و پلاستیکی ها که همه پسر بچه ها دارند و با آن حداقل یکبار هم که شده همه دور و بریهایشان را کشته اند .هر بار به آرشام شلیک می کرد، برادر فریادی از ته دل می کشید و روی زمین میافتاد . آرتین هم از خوشحالی پیروزی کلی جیغ و داد میکرد .آن شب هم تفنگ آورده بودند. داخل حرم ! شلیک هم کردند . روی زمین افتاد .ترسیده بود . چشمهایش را آرام باز کرد . خون!دستهای آرتین خون آلود شده بود و حسابی می سوخت و درد می کرد . مثل همیشه مادر را صدا زد . اما جوابی نشید . انگار پدر هم نگران او نبود !
آرشام هم همینطور . قایم باشکی در کار نبود و کسی چشم نگذاشته بود تا آرتین کوچولو خودش را گوشه و کناری پنهان کند . مثل اینکه این بار همه چیز واقعی بود . حتی تفنگ و گلوله هایش .( گروه زندگی- هانیه)
غروب روز چهارشنبه (۴ آبان ۱۴۰۱) فردی مسلح با حمله به نمازگزاران در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) در شهر شیراز ۱۳ نفر از جمله چند زن و کودک را به شهادت رساند و ۳۰ نفر را مجروح کرد. آرتین سرایداران در این حمله پدر، مادر و برادرش را از دست داد.